از قدیم هم شاعران و نویسندگان زیادی از این دو واژه و رابطه آنها با هم مطالب زیادی نوشته اند! مثلا باباطاهر دوبیتی دارد که؛
از دست دیده و دل هر دو فریاد که هرچه دیده بیند دل کند یاد *بسازم خنجری نیشش ز فولاد *زنم بر دیده تا دل گردد آزاد* ویا خواجه حافظ شیراز گوید؛
از دیده خون دل همه بر روی ما رود
بر روی ما زدیده چه گویم چها رود
ما در درون سینه هوائی نهفته ایم
بر باداگر رود دل ما زان هوا رود
خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک
گر ماه مهر پرور من در قبا رود
بر خاک راه یار نهادیم روی خویش
بر روی ما رواست اگر آشنا رود
سیلست آب دیده و هرکس که بگذرد
گر خود دلش ز سنگ بود هم زجا رود
ما را بآب دیده شب و روز ماجراست
زان رهگذر که برسر کویش چرا رود
حافظ بکوی میکده دایم بصدق دل
چون صوفیان صومعه دار از صفا رود.
من زیاد اهل فلسفه و کتب عرفانی نیستم ولی دلم خواست این مطلب رو در حد سواد اندک خودم بیارم که شاید سوال خیلی از ماها باشد که آخرش کدومش درسته؟
**از دل نرود هرآنکه از دیده رود!***
یا
***از دل برود هرآنکه از دیده رود!***
هرچه هست دیده و دیدن مقدم است تا نبینی تصویر بردل حک نمیشود وقتی دیدیدم تصویر بر پرده دل حک میشود اینکه این تصویر به مرور پاک میشود نمیدانم درست است یا غلط اما این را خوب میدانم که روشندلان زیادی هستند و من خود دیده ام که تصویری واقعی بر پرده دل ندارند اما دلبریشان زبانزد عام و خاص است
و اگرچه وجود یک تصویر یک حقیقت لازم برای دل و دلبریست ولی شاید یک تصویر خیالی هم همان کار را بکند که تصویر واقعی میکند پس اینجا نقش دیده فقط به عنوان یک مقدمه بارز تراست اگر خیال کسی که تصویری واقعی هم ازو بر پرده دل نقش بسته است مرتبا در دل باز بینی شود چه اتفاقی میفتاد حال اگر یک واقعیت مرتبا جلو دیده ظاهر شود چه اتفاقی میفتد ما خیلی از چیزهارا نگاه میکنیم ولی فقط چیزی را که برایمان مهم است میبینیم پس اینجا هم نقش خیال و ذهن و فکر نقش اساسی است با این تفاسیر من گمان دارم که انسانها از پرده عقل و ذهن خود بیشتر تاثیر میگیرند تا از تصاویر چشمی به تنهایی! پس شاید درستر این باشد که
** از دل نرود هر آنکه از دیده رود**
لینک مستقیم http://mihanhamkar.com/buy_product_step2.php?uid=1746&pid=1572
نظرات شما عزیزان: